Web Analytics Made Easy - Statcounter

آیت‌الله محمدعلی ناصری در ۴ آذر ماه سال ۱۳۰۹ هجری شمسی در خانواده‌ای مذهبی و از پدری روحانی متولد شد؛ پس از گذراندن مکتب‌خانه، تحصیلات حوزوی را در حوزه علمیه اصفهان آغاز کرد و سپس به نجف هجرت کرد.

آیت‌الله ناصری پس از بازگشت از نجف، از سویی به تدریس دروس حوزوی مشغول شد و از طرفی به امر تبلیغ دین پرداخت به دلیل روحیه متواضع و مردمی که داشت بین مومنین محبوب شد و مسجد و خانه او پناهگاه مردم بود و مشکلات مختلف خود را با او در میان می‌گذاشتند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

ایشان علاوه بر تبلیغ دین و ارائه مباحث اخلاقی با توجه به اعتباری که بین مردم و خیرین پیدا کرده بود منشا خدمات اجتماعی و اقتصادی زیادی برای مردم اصفهان شد و ساخت بیمارستان و مدرسه از جمله اقدامات ایشان بود.

به مناسبت سالروز تولد این عالم روحانی با فرزند ایشان، حجت‌الاسلام و المسلمین محمدرضا ناصری، نماینده ولی فقیه در استان یزد گفت‌وگو کرده‌ایم که در ادامه می‌خوانید؛

آیت‌الله ناصری در عین معنوی بودن، فردی گشاده‌رو و بشاش بودند و این نشاط را به مخاطب خود هم منتقل می‌کردند، این روحیه ایشان از کجا نشأت می‌گیرد؟

مرحوم آیت‌الله ناصری یکسری صفاتی داشتند که از نوجوانی و جوانی همراه‌شان بود و در وجود ایشان ملکه شده بود؛ هم خوش‌برخوردی ایشان و هم مدارا با خانواده، دوست و آشنایان؛ این اندوخته‌ها را از دوره جوانی و از وقتی در حوزه نجف بودند، داشتند.

مرحوم والد ما وقتی به ایران آمدند یکی از برنامه‎‌های ایشان صله رحم مرتب و دائمی بود و به آشنایان و اقوام سر می‌زدند و مشکلاتشان را رسیدگی می‌کردند. یکی از بستگان نزدیک ما خانمی بود که تا به آن موقع مشهد نرفته بود و ایشان خیلی پیگیری کردند و با شوهرشان صحبت کردند و در نهایت هزینه خودشان و همسرشان را دادند و به مشهد فرستادند. حاج آقا مقید و متعبد به صله رحم و رفت و آمدهای اجتماعی بود و در مورد برخورد با مردم هم هر وقت از شبانه‌روز کسی در خانه را می‌زد خودشان پشت در رفته و در را باز می‌کردند و حتی قبول نمی‌کردند خادم و چای‌ریز داشته باشند و خودشان چایی جلوی افراد می‌گذاشتند.

در بحث تقسیم اراضی مراجعات حاج آقا خیلی زیاد شده بود و شاید تا ساعت ۲ بعد از نصف شب ما مراجعه‌کننده داشتیم ولی یکبار بنده صدای بلند ایشان را نشنیدم. محبوبیتی که ایشان بین مردم و روحانیت داشت یکی به خاطر دلسوزی نسبت به مردم بود و یکی هم اینکه هر کسی هر مشکلی داشت، سینه ایشان صندوقچه اسرار بود و هر کاری به نظرشان می‌رسید برای حل مشکل مردم انجام می‌دادند؛ گاهی حاج آقا از مشکلات مردم گریه می‌کردند و به امام زمان توسل می‌کردند تا مشکلات مردم حل شود.

ایشان حسن خلق را از نجف داشت و در تربیت برای فرزندان و اطرافیان هیچ کوتاهی نداشت و وقتی به ایران آمد بیشتر رشد و نمو کرد. کمتر سابقه دارد که پیرمردی ۹۰ ساله خودش در خانه را به روی مردم باز کند و با رویی گشاده برخورد کند. گاهی صبح تا ظهر مراجعه‌کننده داشتند و بعد از نماز و ناهار قصد داشتند استراحت کنند که ناگهان کسی می‌آمد و حاجتی داشت و مثلا می‌گفت اذان در گوش بچه‌ام بخوانید و ما شاید ابراز ناراحتی می‌کردیم ولی حاج آقا می‌فرمودند مردم را رد نکنید. ایشان احترام خاصی به مردم می‌گذاشتند و می‌فرمودند؛ خدمت به ایتام آل محمد(ص) باید سرلوحه کار یک روحانی باشد. ما یک عمر نان امام زمان را خورده‌ایم که به مردم خدمت کنیم... می‌خندیدند و می‌گفتند همه مردم در ۶۰ سالگی بازنشسته می‌شوند ولی علما وقتی به این سن رسیدند تازه کارشان شروع می‌شود. تازه مردم ارتباط پیدا کرده و سراغ آنان می‌روند؛ حاج آقا از نظر اخلاقی با دو بال پرواز می‌کرد؛ یکی بال حسن خلق و دیگری بال خدمت بی منت و توقع. کمک می‌کردند ولی انگار نه انگار که ایشان به فردی کمک کرده است و بحمدلله هم از نظر اخلاقی و هم تربیتی موفق بودند.

شنیده‌ایم که ایشان به حق‌الناس حساس بودند و خیلی بر آن تاکید می‌کردند.

بله؛ ایشان به حق‌الناس خیلی حساس بودند؛ کوچکترین چیزی که شاید کمترین ارزش مادی داشت را مراقبت می‌کردند و روی آن می‌نوشتند مخصوص فقرا یا وجوهات یا صدقه و ...؛ بسیاری از مردم دولت‌آباد، اوراق و اسنادی که داشتند نزد ایشان می‌گذاشتند و پشت آن اسامی افراد نوشته شده است. چه در مسائل شخصی و چه اجتماعی حساسیت زیادی به این مسئله داشتند و به مردم هم خیلی توصیه می‌کردند.

در منابر این قصه را می‌گفتند که یکی از روحانیون برای من تعریف کرد که ما با پای پیاده به کربلا می‌رفتیم؛ در بین راه کفش من پاره شد و وارد کاروانسرایی شدیم و کفش را به پینه‌دوزی دادم تا پینه کند و خواستم اجرت بدهم ولی پولم درشت بود لذا پینه‌دوز به ما گفت بروید و در راه برگشت حساب کنید؛ ما رفتیم و برگشتیم طرف فوت کرده بود و من آن مبلغ را از شکافِ در داخل مغازه انداختم تا ورثه بردارند. شب در عالم رؤیا دیدم که محشر به پا شده و ناگهان دیدم کوهی از آتش به سمت من آید و دیدم همان پینه‌دوز به من گفت اجرت و مزد مرا بده و من دیدم پولی ندارم و گفتم که پول را داخل مغازه انداختم ولی او قبول نکرد و گفت اگر پول نداری بیا من تو را به سینه خودم بفشارم ولی قبول نکردم؛ بعد گفت که کف دستم را روی سینه تو بگذارم ولی قبول نکردم و بعد گفت پس سر انگشتم را روی سینه تو بگذارم؛ قبول کردم و وقتی گذاشت از آتش آن سینه من سوخت طوری که سال‌ها از آن خواب می‌گذرد اما هنوز از سوزش آن، از سینه من چرک و خون می‌آید. لذا درباره حق‌الناس هم خیلی توصیه داشتند و هم خودشان خیلی رعایت می‌کردند و هم در منزل به ما و والده تذکر می‌دادند.

در منزل ما گندم زیادی قبل از انقلاب می‌آوردند به عنوان زکات؛ حاج آقا همه این زکات‌ها را خودشان با ترازوهای قدیمی می‌کشیدند و حتی یک دانه از این گندم‌ها را در زندگی مصرف نکردند با اینکه اجازه هم داشتند؛ خیلی به حق‌الناس حساس بودند و می‌فرمودند خدا حق‌الله را انشاءالله می‌گذرد ولی حق الناس را نمی‌گذرد و خدا قسم یاد کرده است که اگر بز شاخدار که به بز بی شاخ، شاخ بزند در قیامت جوابگو خواهد بود و اگر حق الناس وارد زندگی شود رشد انسان را متوقف می‌کند و موتور دیانت انسان را خاموش می‌کند لذا به ارحام و خانواده و فرزندان خیلی هشدار می‌دادند. 

در مسئله تربیت فرزندان، سیره و روش ایشان چگونه بود؟

حاج آقا به مسائل تربیتی خیلی حساس بودند، یادم هست که حدود ۵ یا ۶ سال سن داشتم و ما نجف بودیم؛ حاج آقا عصر به عصر به سمت حرم می‌رفتند و دست بنده را هم می‌گرفتند و کنارشان راه می‌رفتم و در همین رفت و آمدها اسامی ۱۴ معصوم(ع) را به من یاد دادند؛ محل دفن ائمه(ع) را هم یاد دادند؛ این را عرض می‌کنم که بگویم سبک تربیتی حاج آقا رئوفانه و پدرانه بود و با زبان کودکانه مسائل دینی را به ما می‌آموختند. همچنین ایشان به تحصیل علم حساسیت زیادی داشتند و وقتی ما به ایران آمدیم در شهر دولت آباد مستقر شدند که حدود ۱۲ کیلومتر با اصفهان فاصله دارد؛ حاج آقا صبح شنبه به اصفهان می‌آمدند و عصر چهارشنبه به دولت آباد برمی‌گشتند و کارهای تبلیغی و منبر و سخنرانی و مراجعات داشتند.

حضرت آیت‌الله ناصری با مرحوم پدرشان هم‌حجره بودند و یک ساعت به اذان صبح پدر و پسر بیدار می‌شدند و تا اذان صبح عبادت می‌کردند و مطالعه می‌کردند و در ایام تابستان ما را هم به حجره خودشان می‌بردند و این هم یک روش تربیتی بود تا ما طلبه شویم. از ساعت ۷ صبح تا ساعت ۱۱ و نیم لمعه و حج و طهارت و ارث، رسائل و مکاسب و کفایه را درس می‌دادند و ظهر غذای حاضری بود که ایشان با مرحوم پدربزرگ ما و بنده با هم می‌خوردیم؛ پدر مرحومشان عادت داشت شب‌ها آبگوشت بخورد و آن وقت برق هم در مدرسه نبود و با گردسوز سر می‌کردند. حاج آقا بعد از ظهر برای بنده و یکی دو تا بچه طلبه‌ ۱۲، ۱۳ ساله، معراج السعاده می‌گفتند و این در حالی است که کمتر روحانی سراغ داریم که هم مکاسب و رسائل بگوید و هم برای چند بچه طلبه کتاب مقدمات درس بدهد.

در بحث تحصیل فرزندان خیلی مقید بودند و می‌فرمودند وظیفه طلبه ملاشدن است. حاج آقا ۴ تا پسر و سه تا دختر دارند و سه تا از فرزندان پسرشان حوزوی هستند و مابقی صبیه‌ها و نوه‌ها هم در کارهای مرتبط با حوزه و مدیریت حوزه هستند و در مباحث مهدویت کار می‌کنند. حاج آقا با دو بال تحصیل و تهذیب حرکت می‌کردند و در درس و بحث بعضا ۵۰ تا ۶۰ نفر در محضرشان در دهه ۵۰ کسب فیض می‌کردند. اکثر قریب به اتفاق شاگردان ایشان از فضلای مجرب و خوب و تاثیرگذار در حوزه شدند.

در مورد آنچه بعد از وفات از خصوصیات و اثرگذاری ایشان بر شما بیشتر آشکار شد، توضیح فرمایید؟  

در مورد ایشان اگر یک جمله‌ای را بگویم اغراق نکرده‌ام؛ ایشان فانی در محبت حضرت ولیعصر(عج) بودند؛ خدا می‌داند در طول زندگی هر وقت نام امام زمان(عج) آورده می‌شد بغض و گریه می‌کردند؛ عجیب در محبت و دلدادگی و عشق به امام زمان می‌سوختند و این حس در عمل و بیان ایشان نمودار بود و مردم اصفهان به چشم آن را مشاهده می‌کردند.

توصیه دیگری که داشتند خدمت به مردم بود؛ تا سن بیش از ۹۰ سالگی خدمت به مردم را سرلوحه زندگی خود قرار دادند و هم خود و هم زندگی خود را وقف خدمت به مردم کردند. از خصوصیات اخلاقی دیگر ایشان هم این بود که وقتی مردم مشکلات خود را طرح می‌کردند با روی گشاده استقبال می‌کردند و به مردم مشورت و راهنمایی می‌دادند و تا جایی که در توانشان بود کمک و دعا می‌کردند و برای‌شان فرقی نداشت که همسایه باشد یا از اطرافیان.

مشی حاج آقا مشی امام زمانی بود و مردم این را دیده بودند و لمس کرده‌ بودند و ایشان مردم را به این سمت سوق می‌دادند.  ایشان معتقد بود که امام زمان پادگانی دارند که هم سرباز و هم افسر و هم درجه‌دار دارد و باید مراقب باشیم از این پادگان بیرون نرویم. بر سبک زندگی ساده خیلی اصرار داشتند و به همین جهت زندگی خودشان هم با اضعف طلاب هم سطح بود و زندگی بدون تکلفی داشتند. این ساده‌زیستی در لباس و کفش و خوراک و فرش منزل نمود داشت و هر وقت می‌خواستیم لباس نویی برای ایشان بخریم منع می‌فرمودند و می‌گفتند به طلبه‌ها بدهید و من لباسم را تا جایی که امکانش هست می‌پوشم.

بنابراین علاقه‌مندی به ساحت حضرت ولیعصر(عج) و خدمت به مردم باعث شد تا محبوب قلوب مردم شوند.

اگر روحانیت و علمای امروز بخواهند برای ارتباط بهتر با مردم روش و سلوکی را انتخاب کنند از چه خلق و خصوصیت ایشان می‌توانند الگو بگیرند؟

بنده در حدی نیستم که بخواهم راجع به این موضوع اظهارنظر کنم و علما خودشان بهتر می‌دانند چه شیوه‌ای را داشته باشند تا با مردم ارتباط بهتری بگیرند. اما در مورد سؤال قبلی که بحث تربیت نفوس بود، یادم هست حاج آقا از قدیم با چشم و لبخند و گفتارشان کار تربیتی می‌کردند و روش‌شان هم این بود که در امور تربیتی به صورت ریشه‌ای کارها را حل کنند و به فراخور مخاطب خود، ریشه توحیدی و ولایتی افراد را تقویت کنند و اگر افراد از این جهت تقویت می‌شدند در بقیه جهات هم تربیت می‌شدند.

مثلا می‌گویند بچه که گریه می‌کند بعضی فقط با پستانک و آب نبات و شیر او را ساکت می‌کنند و کسی به عامل گریه توجه ندارد ولی حاج آقا به این مسئله توجه داشت، از این رو حتی کسانی را که مردم انتظار نداشتند بپذیرند می‌پذیرفتند و خوب هم تربیت می‌کردند، لذا تشییع جنازه ایشان در اصفهان بی سابقه بوده است و از همه اقشار در آن حضور داشتند و روحانی و بازاری و کارگر و خانه دار و ... تشریف آوردند زیرا شیوه و روش حاج آقا در برخورد با افراد طوری بود که مردم را جذب می‌کرد و در این امر موفق بودند. هر عالمی که با این سبک و سیاق با مردم ارتباط برقرار کرده است مردم هم پذیرا شده‌اند. 

نکته‌ای از خصوصیات اخلاقی ایشان که شاید کمتر گفته شده است را بفرمایید؟

هم در نجف و هم در ایران وقتی در منزل بودند وسط حیات می‌آمدند و اذان را صدای بلند می‌گفتند و به ما هم می‌گفتند که بیاید اذان بگویید. اذان را می‌گفتند و بعد مسجد می‌رفتند و به ما هم یاد می‌دادند؛ به نماز شب هم اصرار داشتند و بارها فرمودند محمدرضا اگر دنیا می‌خواهی نماز شب بخوان؛ اگر رفع گرفتاری می‌خواهی نماز شب بخوان. می‌فرمودند بین‌الطلوعین خیلی چیزها را تقسیم می‌کنند و اگر ۵ دقیقه قبل از اذن صبح هم بلند شوید کافی است و سعی کنید کمی قبل از اذان صبح بلند شوید زیرا همه ابواب رحمت الهی باز است. این جا فوج فوج می‌پذیرند و فرقی ندارد ناصری باشد یا دیگری.

بارزترین ویژگی اخلاقی آیت‌الله ناصری از دید فرزندشان؟

صله رحم‌شان خیلی خوب بود و ایشان را محبوب‌القلوب کرد. هیچ وقت در این مدت با صدای بلند با ما حرف نزدند. نوه‌های دختر (دختر کوچولوها) را روی زانو می‌نشاندند و با آنها بازی می‌کردند و با محبت و شیوه‌ تربیتی که داشتند همه نسل و نوه‌های ایشان بهترین پوشش و حجاب را دارند.

آیت‌الله ناصری را سالک الی‌الله دانسته‌اند، کدام ویژگی سبب شده است که ایشان متصف به این صفت شوند؟

فناء فی الله. فناء فی طریق بقیه الله؛ فناء فی خدمت به ایتام آل محمد؛ همه اینها هر کدام فی نفسه برای یک سالک الی الله لازم است و همه این موارد در حاج آقا جمع شده بود و ایشان در تمام ابعاد و فنون، متخصص بودند و حقیقتا لایق این تعبیر سالک الی الله بودند.

گفت‌وگو از محسن مسجدجامعی

منبع: ایکنا (خبرگزاری بین‌المللی قرآن)

منبع: قدس آنلاین

کلیدواژه: آیت الله ناصری آیت الله محمدرضا ناصری آیت الله ناصری خدمت به مردم حساس بودند امام زمان حق الناس حاج آقا شان هم

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.qudsonline.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «قدس آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۱۶۱۹۳۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

ادعای دختر کیومرث پوراحمد: پدرم خودش را نکشت

به گزارش «تابناک»، چند هفته پیش خواهر کیومرث پوراحمد در فضای مجازی ادعایی مبنی بر قتل برادرش مطرح کرد.

روزنامه اعتماد به نقل از دختر کیومرث پور احمد نوشت: «ما مطمئن هستیم و می‌دانیم پدرم خودکشی نکرده است. پدرم قرار بود برای تدوین فیلم «پرونده باز است» به تهران برگردد و برای آینده برنامه داشت.» اینها بخشی از صحبت‌های دختر کیومرث پوراحمد است. او مدعی است پدرشان خودکشی نکرده است... .

دختر کیومرث پوراحمد در مورد روز حادثه می‌گوید: «پدرم اکثرا هر چند وقت یک بار از شخصی که در شمال می‌شناخت ویلا اجاره می‌کرد و به شمال می‌رفت، چون می‌خواست بنویسد و خلوت کند. معمولا هم تنها به آنجا می‌رفت؛ یعنی اولین‌بار نبود که تنها به شمال رفته بود. قرار بود به تهران برگردد، چون قرارهای مختلف داشت، اما ناگهان آن اتفاق افتاد؛ روز حادثه صاحب ویلا به آنجا رفت و با آن صحنه روبه‌رو شد و به پلیس اطلاع داد. همه خانواده هر کدام به نوع خودمان بر این موضوع تاکید داریم که پدرمان شمال نرفت که خودش را بکشد.»

همان موقع که پدرم شمال بود با او صحبت کردم و او به من گفت می‌خواهد به تهران برود تا بخشی از موزیک‌ها و مونتاژ فیلم «پرونده باز است» را تغییر دهد. قرارهای مختلف داشت. به این موضوع نیز در یک استوری که مصادف با چهلم پدرم می‌شد، اشاره کردم و از تلفن‌ها و پیام‌هایی که مربوط به همین قرارهای کاری می‌شد، مطلبی نوشتم. یعنی پدرم برای آینده برنامه داشت حتی قرار بود به زاهدان برود و خواهرش را ببیند. قبل از حادثه با خواهرش و شوهرخواهرش صحبت کرده بود و قرار بود به زاهدان سفر کند.

خلاصه هزار برنامه داشت و با چندین نفر قرار کاری گذاشته بود. کتاب‌هایش در مرحله چاپ بود و قرار بود نشریه مهری که داخل لندن است کتاب‌های او را به چاپ برساند، اما ناشر نشریه مهری آدم فرصت‌طلبی بود و ما نمی‌دانیم پدرم با این آقا قرارداد داشته یا نداشته؟ وکیلی که در ایران می‌شناختیم، توانست پیگیر این موضوع باشد. به هر حال پدرم باید در چاپ این کتاب‌ها سهیم بوده باشد، اما خب دست کسی به ناشر داخل لندن نمی‌رسد، چون ایران نیست. حتی ما تلفنی با آن ناشر صحبت کردیم و قرار بود قراردادها را برای‌مان ارسال کند، اما تا الان هیچی برای ما ارسال نکرده است.

غیر از یک کتاب که به چاپ رسید و پدرم آن را در سفری که داشت برای من آورد، گفته بود کتاب‌های دیگر هم برای چاپ دارد، اما کتاب‌ها تمام نشد و مرحله نهایی را رد نکرده بود. پدرم وسواس شدیدی به تمام کارهایش داشت. در هر صورت می‌خواهم این را بگویم که پدرم کلی پروژه داشت که می‌خواست آنها را به اتمام برساند. فیلم آخر او یعنی «پرونده باز است»، هم فیلم پدرم هست و هم نیست، چون تهیه‌کننده برخی سکانس‌ها را حذف کرد و تغییر داد.»
 
دختر کیومرث پوراحمد در مورد ادعای عمه خود در فضای مجازی مبنی بر قتل پدرش نیز می‌گوید: «عمه‌ام هر چه نوشته درست است، اما در مورد رسیدگی به پرونده و جزییات پرونده فعلا اصلا صحبت نخواهیم کرد تا زمان مناسب آن فرا برسد، اما این را بگویم که پدرم می‌دانست چه بلایی می‌خواهد سرش بیاید، ولی اینکه خودش را کشته باشد به هیچ‌وجه درست نیست.»

دیگر خبرها

  • شعری که در فضای مجازی ۱۰ میلیون بازدیدکننده داشت
  • تحقق مدیریت هماهنگ شهری در شرکت توسعه شهرداری اصفهان/ شوراها مصداق بارز مردم سالاری است
  • مدارا با مردم، یک اصل مهم اسلامی و اصلی برای شهرداری‌ها است
  • تضمین امنیت سرمایه گذاری و غذایی از اثرات بارز رفع تداخلات است
  • عرضه «صفات الهی» در کتابفروشی‌ها
  • ارائه خدمات پزشکی رایگان در منطقه محروم بارز و شوارز
  • دختر کیومرث پوراحمد: پدرم خودکشی نکرد
  • دختر کیومرث پوراحمد: پدرم خودکشی نکرده است
  • اظهارات جنجالی دختر کیومرث پوراحمد: پدرم خودکشی نکرد! / پرونده باز است
  • ادعای دختر کیومرث پوراحمد: پدرم خودش را نکشت